قلم به دست گرفته ام و می نویسم
می نویسم برای سردار شهید
فرمانده مقتدر
جنگنده هشت سال عشقبازی با یگانه معبود
می نویسم برای تو ، برای تویی که برباله های نور نشسته ای
می نویسم برای کبوترمهاجری که به مقصد رسید
برای امانتی که بعد از هشت سال خداوند برای خاکیان دنیا ودیعه گذاشته بود
می نویسم برای پرنده ای که با اشک شبانه اش
با ذکر اَللهّم اَرزُقنا تُوفیقَ اَلشَهادة فی سَبیلِک که مادام برلبانش نقش می بست
راه آسمان را سرانجام پیدا کرد و شیداگونه تا آغوش معشوق پرید
می نویسم برای حاج احمدی که با فراق یاران عزیزش جامه ای از صبر برتن کرد و از خداوند منان خواهان تولدی دیگر بود
می نویسم برای حاج احمدی که نگران بود
نگران از در بستر مردن
نگران از مُردن غیر از شهادت
می نویسم برای حاج احمدی که ماه های قبل از شهادتش ، آتش اشکی پاره پاره های جگرش را ملتهب کرده بود و بر وجودش دامن زده بود
می نویسم برای حاج احمد کربلای 5 ، برای او که در شب عملیات ، در فراق حسین خرازی پس از اتمام دعا ، زمزمه های بارانی اش تمام نشده و بود و همچنان می گریست
می گریست از اینکه خیلی ها رفته اند
و او مانده است
مانده است تا برات خویش را بگیرد
می نویسم برای حاج احمدی که سرانجام در روز 19 دی ماه (روز آغاز عملیات کربلای 5 ) عملیاتی که در در همین روز آن یار عزیزش به دیار معبود شتافته بود او نیز در شهر مهدی باکری (ارومیه) اجر تلاش های بی وفقه اش را از خداوند بزرگ گرفت
می نویسم برای حاج احمدی که همیشه به دوستانش توصیه می کرد اورا کنار قبر شهید خرازی دفن کنند
همیشه بر این یقین قلبی بود که دری از درهای بهشت از کنار قبر خرازی به آسمان باز می شود
پ .ن
سلام حاجی
دوباره عرفه نزدیک شد و دلم هواتو کرد
دوباره ایام حج و اومد و یاد تو هم تو ذهن من نقش بست
دوباره صدای زنگ قافله حسینی اومد و اسم تو هم روی زبونا
حاجی خبر داری چقدر یاد و نامت عجین شده با حجاج و کربلائی ها؟
چهارمین سالگرد پرکشیدنت نزدیکه ، پیشواز رفتم یه کم ، خودت بهتر خبر داری سرم شلوغه این روزا
حاجی چه خبرا؟ مطمئنم اونجا بهت خیلی خوش می گذره
حاجی یادته همیشه غر می زدم که بابا من اینقدر دوستت دارم اما ...
به این نتیجه رسیدم هوامو خیلی داری ، می دونم دعام می کنی ، می دونم به یادم هستی دارم آثارشو تو زندگی می بینم
راستی حاجی یاد آرزوم افتادم تو این روزا ، یه کم خنده ام می گیره
مرد آسمونی زیاد وقتت رو نمی گیرم که نوشته های یه آدم خاکی رو بخونی
بازم دعام کن