آسمون بغضشو خالی میکنه
آدمو حالی به حالی میکنه
کوچه ها رنگ زمستون میگیرن
شیشه ها بخارو بارون میگیرن
آدما چتراشونو وا می کنن
گریه ابرو تما شا میکنن
نمی خوان مثل درختا تر بشن
از دل قطرها با خبر بشن
نمی خوان بی هوا خیس آب بشن
زیره بارون بمونن خراب بشن
اما تو چترتو بستی کبوتر
زیره بارونا نشستی کبوتر
رفتی و سنگا شکستن بالتو
اومدی هیشکی نپرسید حالتو
بعضی یا دشمنای خونی شدن
بعضی یا غول بیابونی شدن
بعضی یا میگن که بارون کدومه
بوی نم شر شر ناودون کدومه
نویسنده : فردای روشن » ساعت 12:4 عصر روز سه شنبه 88 آبان 26