از ابرهای سیاه آسمون مدینه ، بارونی از غم و غصه شروع به بارش کرده .
دله آسمون هم مثله دل نوگلای باغ سرسبز ولایت که این روزا پیراهن خزون به تن کرده ، حسابی گرفته بود.
در باغ میون شعله های آتیش می سوخت و لاله ی باغ در این میون شعله ورتر .
عشق حیدر ، روح طه ، زیر دست و پای مهاجمان بود و پشت در غوغایی به پا شده بود و گویی کوثر از قرآن جدا شده بود .
اشک از چشمای تمامی غنچه های باغ سرازیر بود و لرزشی عجیب بر پیکرای کوچیکشون خودنمایی می کرد .
میون این هیاهیو باغبون مظلوم رو با دستایی بسته ، دستایی بسته با طناب کینه به دنیال خودشون می کشیدن .
میون این همه دشمنی و کینه ، نامردی نامرد تر از تمامی نامردها دست لاله ی باغ رو شکوند .
نامردی دیگر با غلاف می زد و نامردی با شمشیر و نامردی دیگر با تازیانه .
پیش چشمای نوگلای باغ گلای زخم بر پیکر مادر یکی پس از دیگری نشونده می شد .
پ . ن : ایام پر از سوز و گذار رو خدمت حضرت ولی عصر (عج) و تمامی دوستداران اهل بیت (ع) تسلیت عرض می نمایم.
از همه دوستام معذرت میخوام نوشته ام کمی ساده هستش ، بگذارید به حساب گرفتاری ای که مدتی برام پیش اومده ، اما دلم میخواست خودم برای خواننده های فردای روشن بنویسم و حرف دله خودم باشه.
التماس دعا