سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تابستان 1387 - فردای روشن


درباره نویسنده
تابستان 1387 - فردای روشن
فردای روشن
سیمین عذار بیدل این دشت و گلشن گشته ای / مثل اقاقی زینت این کوی و برزن گشته ای زیباترینی و دلم تنها ترین عابر شده / در خلوت تنهایی ام فردای روشن گشته ای
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
شهریور 1387
اسفند 1387
تیر 1388


لینکهای روزانه
::مرکز نشر اعتقادات:: [86]
مکتب الزهرا (س) [135]
عشاق الحسین (ع) [81]
تالار گفتگوی محبان مهدی (عج) [137]
[آرشیو(4)]


لینک دوستان
نجوای شبانه
نیمه پنهان
تمنا
ملیحــــــانه
گنجینه قصار
من الغریب الی الحبیب
لیلة القدر
نیلوفر آبی ( اینم نویسنده اش خودم هستم )
سرزمین نور
خرابه شام
مختش
بی نهایت نقطه
یادداشت های یک خبرنگار
عبدالجبار کاکایی
انتظار
مجنون امام رضا (ع)
شعر نو
دلتنگی عزیز
ما هیچ ،ما نگاه
رؤیای صدا
دست نوشته های سید مهدی شجاعی
صبح جمعه
مباحث عقیدتی
عاشق المهدی
ملیـــــــــــــــــــکه
صبح سپید
گفتارهای نور ***** حجت الاسلام مجتبی افشار*****
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
تابستان 1387 - فردای روشن

آمار بازدید
بازدید کل :47591
بازدید امروز : 5
 RSS 

 
تو آمدی
سرو قامتان از نظاره قامت دلجویتان الی الابد قیام کردند .
نرگسان مست از دیدار رخ دلربایتان سر بر گریبان فرو بردند.
حلقه های اشک سراچه ی چشمانم را فراگرفته است .
نمی دانم از یمن قدومتان است ، از شوق وصال است و یا از درد فراق .

تو آمدی ، سالی دیگر ، نیمه ی ماه شعبانی دیگر ، میلادی دیگر .
تو آمدی اما نیامدنتان بیشتر احساس می شود . نمی دانم با وجودی که می آیید و آمدنتان برای همیشه در ثانیه ثانیه های زندگی سرشار است اما هنوز درد نیامدنتان شیعه را می آزارد .
آری تو می آیی و این عاشق حقیرتان است که شاید قدم از قدمی برای وصال بر نمی دارد .
آری تو می آیی و این جسم من است که در دریای بیکران غوطه ور است و دستش به امید یاری شما دراز است و خودش تلاشی برای رهایی نمی کند .
آری عزیز دلم دستانم به آستانت دراز است و دریغ از تلاشی بیشتر از خودم ، فقط و فقط رو بر کریم آورده ام .
آری تو می آیی و این من بی من هستم که شاید اشتیاق وصالتان مرا زمین گیر کرده است ،
آری عزیز دلم زمین گیر ، اما نه زمین گیر از چشم انتظاری و سپری کردن لحظه لحظه های نبودنتان ، زمین گیر هوای نفس .
تو آمدی اما دریغ از منی که هنوز به خود نیامده ام چه برسد به دستپوسی آستان شما !
تو آمدی و من هنوز در غیبتی طولانی به سر می برم .
آری عزیز دلم شما دوباره دستی بر سر این طفل صغیر کش .
دستی به عظمت کرامت ، کرامتی که از خداوندگار به شما ودیعه داده شده است .
پ. ن قبول دارم در سالروز میلاد یگانه دلبرم غمگین نوشته ام اما حقیقت وجود سرتا پا گناهم بود ، سعی بر این داشتم تا حقیقت وجودی ام را درون خودم نگاه دارم و فقط برای خودش بازگو کنم اما بغضی تمام دقایقی که قلم بر دست گرفتم و برای عزیز دلم شروع به نگارش کردم گلویم را می فشرد و برخلاف همیشه که می نگاشتم تا مرهمی بر زخم های هزارپاره اش باشد اینبار می نگارم و از او مدد می خواهم تا مرهمی گذارد بر جگر شرحه شرحه شده ام .


نویسنده : فردای روشن » ساعت 2:39 صبح روز جمعه 87 مرداد 25


 

توی این سه روز چندین بار قصد نوشتن داشتم اما به قول معروف به اندازه یه چشم به هم زدن گذشت .
نمی دونم حرف دلم چقدر به دلتون می شینه اما خودم کلی خوشم اومد و دیدم بد موضوعی نیست به همین دلیل مزاحم اوقات دوستان گلم شدم .
اما حرف حقیر .
دقت کردی وقتی یه نوزادی به دنیا میاد ، بچه ها می گن این کوچولو از پیش خدا اومده ؟؟؟؟
و اگر باز به عزیزی رو از دست بدیم همون بچه ها می گن اون عزیز رفته پیش خدا.
اما میدونی من چی میگم میشه به غیر از به دنیا اومدن و یا مردن هم پیش خدا رفت !
یه حالتی بین آغاز حیات و مرگ .
شاید یه رفت وآمد مخفی !
یادته وقتی به دنیا اومدی نه به چیزی تعلق داشتی ! نه چیزی رو میشناختی و نه.......!
به قول بزرگترا از صفر شروع می کنیم !!
و هرساله بر اساس اون تاریخی که پا به عرصه ی وجود  می ذاریم ، اطرافیان دورمون جمع می شن و برامون تولد می گیرن . اما امسال من برای اولین بار تو روز تولدم یه حس بی نظیر رو تجربه کردم ، توروز میلادم دل از تمامی تعلاقتم کندم ، مهمون خدا شدم ، سه روز میزبان من بود و کنارش بودم ، از همه ی اون چیزایی که به طور امانت بهم داده  فاصله گرفتم و کلی باهاش خلوت کردم .
تو روز تولدم من بودم و یگانه معبودم دقیقا شبیه کودکی که هنوز متولد نشده .
آره یه فرصتی بهم  داد تا یه تولدی دوباره ایجاد کنم درون خودم .
به قول یکی از دوستان تولد روح و جسم !
تولد روح به این دلیل که می تونم بعد از اون روزها و شب ها و سحرهای نورانی  ایام البیض تحولی ایجاد کنم .
و تولد جسم به منزله ی سالگردی دیگر در کنار تمامی یک سال بزرگتر شدن هایم .



نویسنده : فردای روشن » ساعت 2:49 صبح روز شنبه 87 تیر 29


 

شبی بر بلندای تمامی شب های خلقت و عزمی برای جهاد (جهاد با نفس) و آغوشی باز از یگانه معشوقه ی گیتی که همچون میزبانی مهربان و عزیز منتظر عاشقان کوی الهی ست ، تا در این شب عزیز به دور از تمامی تعلقات دنیوی ، روح را خالص و ناب گردانند و مشتاقانه به ضیافت الهی در زیباترین شب (لیله الرغائب) لبیک گویند .
آری او خدای مهربان است و ستاره های درخشان را در میان خوان بیکران لطفش برای ما مهیا ساخته است ، کافی ست قدم بگذاری و جلوتر آیی و درخواست کنی .
او کریم است و رحیم . باران لطفش را بر سر عام و خاص فرود  می آورد .
بی پاسخ ات نخواهد گذاشت ، کمی تلاش و اراده ای قوی کافی ست .

عَظُمَ الذّنبُ مِن عِندِک فَلیَحسُنِ العَفوُ مِن عِندِک.



نویسنده : فردای روشن » ساعت 2:4 صبح روز پنج شنبه 87 تیر 20


 

ولادت با سعادت خانم فاطمه ی زهرا(س) ، صدیقه ی کبری ، دخت نبی الله و همسر ولی الله مبارک باد .

همیشه ایام ولادت خانم حضرت زهرا (س)کبوتر دلهای عاشق به خانه ی پیامبر اکرم (ص) پر می زند و غرق در شور و شعف می شود ،
اما اگر نیک بنگریم ، کبوتر دل این روزها به خانه ی پر از درد و غم مولا پر می زند و اشک را آشکارا در دیدگان حسنین و زینبین می بیند .
آری ولادت مادر زودتر از چهلمین روز پرپر زدن این بانوی گرامی آمده است ، درست در حالیکه همه شادند ، فرزندان علی ، اولین سالروز ولادت مادر را پس از شهادتش به گریه و مویه گرفته اند .
روز ولادت مادر که هیچگاه از یاد فرزندان بیرون نمی رود ، مخصوصا از یاد دختری که در سنین کم مادر را از دست داده است .
آری شب ولادت مادر ، خانه ی علی (ع) غرق در گریه است ، امیرالمومنین انتظار می کشد ، بچه ها را می خواباند و صبر می کند تا چراغ های مدینه یکی پس از دیگری خاموش شود تا در شب ولادت بانویش به کنار مزار ایشان برود ، اما زینب ، آن بانوی صبر و استقامت گویی رد فکر پدر را خوانده است ،
ملتمسانه به کنار پدر رفته و از او خواهش می کند که امشب دختر را نیز همراه خود به کنار مزار مادر ببرد .
آری اشک از دیدگان بانوی خانه ی علی سرازیر است ، به پدر التماس می کند و می گوید من نیز دلتنگ مادر هستم مرا نیز با خود به کنار مزار مادر ببر ، تا در شب ولادت مادر کنارش باشم .
آری امسال اولین سالی ست که ولادت مادر برای فرزندان به تلخ ترین سالروز میلاد تبدیل شده است



نویسنده : فردای روشن » ساعت 3:45 عصر روز یکشنبه 87 تیر 2