سلطان کربلا چو تمناي آب کرد
دشمن به تير حرمله او را جواب کرد
ناخورده آب طفل رضيع حسين را
آن تير ظالمانة او سير از آب کرد
از سوز تشنگي که علي جانسپار بود
دشمن ندانم از چه بکشتن شتاب کرد
بگرفت خون حلق علي را بکف حسين
با خون او محاسن خود را خضاب کرد
از آنهمه شکوفه به گلزار کربلا
اين بود گلپري که شهادت گلاب کرد
خون ميچکد زخامه زرين کلام تو
بس کن حسان که شعر تو دلها کباب کرد