در ميکده بودم ولي بيرون شدم از قافلي اي واي از اين بي حاصلي عمر جوان گم کرده ام
پايان رسد شام سيه آيد حبيب من ز ره اما خدا حالم ببينم من يار را گم کرده ام
اي واي از اين غوغاي دل از دلبرم هستم خجل وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام
نعمت فراوان داديم منت به سر بنهاديم اما ببين نامرديم صاحب زمان گم کرده ام
آقا تورا گم کرده ام .... آقا تورا گم کرده ام....
آقا جان دعا كن برامون