سفارش تبلیغ
صبا ویژن


و این است تمام انتظار ما به تو - فردای روشن


درباره نویسنده
و این است تمام انتظار ما به تو - فردای روشن
فردای روشن
سیمین عذار بیدل این دشت و گلشن گشته ای / مثل اقاقی زینت این کوی و برزن گشته ای زیباترینی و دلم تنها ترین عابر شده / در خلوت تنهایی ام فردای روشن گشته ای
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
شهریور 1387
اسفند 1387
تیر 1388


لینکهای روزانه
::مرکز نشر اعتقادات:: [86]
مکتب الزهرا (س) [135]
عشاق الحسین (ع) [81]
تالار گفتگوی محبان مهدی (عج) [137]
[آرشیو(4)]


لینک دوستان
نجوای شبانه
نیمه پنهان
تمنا
ملیحــــــانه
گنجینه قصار
من الغریب الی الحبیب
لیلة القدر
نیلوفر آبی ( اینم نویسنده اش خودم هستم )
سرزمین نور
خرابه شام
مختش
بی نهایت نقطه
یادداشت های یک خبرنگار
عبدالجبار کاکایی
انتظار
مجنون امام رضا (ع)
شعر نو
دلتنگی عزیز
ما هیچ ،ما نگاه
رؤیای صدا
دست نوشته های سید مهدی شجاعی
صبح جمعه
مباحث عقیدتی
عاشق المهدی
ملیـــــــــــــــــــکه
صبح سپید
گفتارهای نور ***** حجت الاسلام مجتبی افشار*****
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
و این است تمام انتظار ما به تو - فردای روشن

آمار بازدید
بازدید کل :47469
بازدید امروز : 2
 RSS 

 

می خواهم امشب کبوتر دل را پرواز دهم تا نشانی از صاحب این دوره  و زمان بیاب

مبا من همراه می شوی؟

پس به نام خداوندگار آخرین موعود بال را می گشایم و می پرم و اوج می گیرم

از بالا که می نگرم همه جا را غرق در سرور می بینمچراغ های رنگی ، طاق های نصرت ، فرش های قرمز رنگی که برای ورودت پهن گشته است ، دسته های گل ، بسته های شکلات ، جعبه های شیرینی و بوی اسپند که مشامم را آکنده می کندچه شهری ، چه انتظاری و چه منتظرانی ،پس آقا چرا نمیائی؟ این همه خوبی و نیکی ، پس یوسف زهرا کجائی؟
من هم می خواهم پائین بیایم و از میان آدمیان با تو حرف بزنم و بیابمت ، پائین می آیم

به ناگاه صدای هلهله و شادی نگاهم را معطوف به پشت سر می کندعده ای دختر و پسر با هم در حال رقص  در مراسم عروسی هستند و شادی  می کننداینجا نشانه ای از تو نخواهم یافت ،
می روم تا بیابمت جلوتر می روم 

صدای گریه می آید ، گریه کودکی به خاطر دعوای مادر و پدرش بر سر آنچه که دارند و ندارند می روم چون می خواهم بیابمت امشب
خیابان شلوغ است وازدحامی عجیب برپا می باشد ، از میان جمعیت عبور می کنمدر میان جمعیتی که برای شادی به خیابان ها آمده اند
صدای فریاد زنی می آید که از تمامی افکارم رهایم می کند
آری تمام هستی اش را دزد برده است و مردم نگاهش می کنند و دزد در ازدحام می گریزد

جلوتر که می روم دختر و پسر جوانی را می بینم که دختر و پسر با هم غریبه هستند و تازه دقایقی است که با هم آشنا شده اند و دست در دست هم گذاشته اند و قدم می زنن

دمی روم به مجلسی که به یمن میلاد تو برپا گشته است داخل می شوم ،
جمعیت فراوانی را می بینم اینجا حتما خواهم یافت تو را
صداهائی به گوشم می رسد
همه دست بردعا برداشته اند برای شفای بیمارشان ، برطرف شدن مشکلشان ، برآورده شدن حاجاتشان  و برای سلامتی شان و..... خدا خدا می کنند
و هیچ کس را نیافتم که برای سلامتی تو ، ظهور تو خدا خدا کند

دلم شکسته است ، از دور چه انتظار شیرینی بود و از جلو هیچ نیافتم
حتی نشانه ای از تو نیافتم

آقای من نکند از دور هم که مرا تماشا می کنی منتظر هستم و از نزدیک .......
به درونم که مشاهده می کنم شرمنده می شوم یادم می آید دیروز چطور دلت را شکستم
یادم می آید که حرف هایم ، سخن هایم چطور دلت را آزرده کرده است

هوایم بارانیست ، نیافتمت در این شهر به این بزرگی و حتی درون خودمپس کجائی و در شب میلادت چه میکنی؟

آدمی دلش که میگیرد پناه به مادر می برد
امشب نیز می دانم دلت گرفته است و چشمانت بارانی ست و برای مادر درد و دل می کنی و  اشک می ریزی

شبا می رم تو مدینه ، میرم کنارمادرم ، صورتمو من می ذارم ، روی مزار مادرم
به مادرم میگم مادر ، من از همه غریب ترم ، من یاور همه می شم ، هیشکی نمیشه یاورم
هیشکی نمی خواد مادرم ، که من یه روز ظهور کنم ، بیام برای انتقام ، دنیا رو غرق نور کنم

پی نوشت :

میلاد یوسف زهرا (س) بر همگان مبارک باد

امیدوارم به خاطر لحن تندم حلال کنید حقیر رو

التماس دعا



نویسنده : فردای روشن » ساعت 8:41 عصر روز پنج شنبه 88 مرداد 15